شعر حضرت زهرا(2)

شروع موضوع توسط نویسنده ‏28/1/16 در انجمن شعر و ترانه

  1. نویسنده

    نویسنده Member

    تاریخ عضویت:
    ‏20/1/16
    ارسال ها:
    237
    تشکر شده:
    0
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]

    بدون یار شدم، رفت آن که یارم بود

    همان که وقت غم و غصّه غمگسارم بود

    از این قنوت و از این دست های سرد تهی

    مشخص است که هم دار و هم ندارم بود

    مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود

    به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود

    نکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان داد

    تبسّمش، که تسلّای جان زارم بود

    هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند

    ولی مدینه نفهمید او بهارم بود

    منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم

    که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود

    در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد

    جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود

    سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی

    که در نماز پسین، دومی کنارم بود

    **************************

    اشعار فاطمیه

    بگذشت نُه بهار تو، در لاله زار من

    من بلبل تو بودم و تو گلعذار من

    ای با تو رشکِ هشت بهشت، آشیانه‌ام!

    بنگر به چار لاله‌ی دلْ داغ‌دار من

    چشمان خویش بستی و مژگان گره زدی

    هم باز کن گره ز مژه، هم ز کار من

    شمشیر، در غلافِ صبوری نهاده‌ام

    تیغ زبان توست کنون، ذوالفقار من

    ای ماه من! چه شد که نچیدی ستاره‌ای

    از آسمان ِ دیده‌ی اختر نثار من!

    دریای بی‌کناره‌ی غم؛ سینه‌ی من است

    ای ساحل علی! تو بمان در کنار من

    امّید ماندن تو، به دل ، پرورانده‌ام

    (ای وای بـر من و دل امّیـدوار من)
     

این صفحه را به اشتراک بگذارید