گزیده ای از رباعیات عمر خیام

شروع موضوع توسط نویسنده ‏31/1/16 در انجمن شعر و ترانه

  1. نویسنده

    نویسنده Member

    تاریخ عضویت:
    ‏20/1/16
    ارسال ها:
    237
    تشکر شده:
    0
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]

    «گزیده ای از رباعیات خیام»

    بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ

    وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ

    شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ

    من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

    *****رباعیات خیام*****

    چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ

    پیمانه چو پر شود چه شيرين و چه تلخ

    خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی

    از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ

    *****رباعیات خیام*****

    زان پیش که نام تو ز عالم برود

    می خور که چو می بدل رسد غم برود

    بگشای سر زلف بتی بند به بند

    زان پیش که بند بندت از هم برود

    *****رباعیات خیام*****

    اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند

    يک همدم پخته جز می خام نماند

    دست طرب از ساغر می باز مگیر

    امروز که در دست بجز جام نماند

    *****رباعیات خیام*****

    افسوس که نامه جوانی طی شد

    وان تازه بهار زندگانی طی شد

    حالی که ورا نام جوانی گفتند

    معلوم نشد که او کی آمد کی شد

    *****رباعیات خیام*****

    افسوس که سرمايه ز کف بیرون شد

    در پای اجل بسی جگر ها خون شد

    کس نامد از آن جهان که پرسم از وی

    کاحوال مسافران دنیا چون شد

    *****رباعیات خیام*****

    چون روزی و عمر بيش و کم نتوان کرد

    خود را به کم و بيش دژم نتوان کرد

    کار من و تو چنان که رای من و توست

    از موم بدست خويش هم نتوان کرد

    *****رباعیات خیام*****

    عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد

    یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد

    می خور که چنین عمر که غم در پی اوست

    آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد

    *****رباعیات خیام*****

    ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

    نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود

    زين پيش نبوديم و نبد هیچ خلل

    زين پس چو نباشيم همان خواهد بود

    *****رباعیات خیام*****

    تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

    بس فتنه که از خاک بر انگيخته اند

    من بهتر از اين نمی توانم بودن

    کز بوته مرا چنين برون ريخته اند

    *****رباعیات خیام*****

    چون مرده شوم خاک مرا گم سازيد

    احوال مــرا عبرت مــردم سازيد

    خاک تن من به باده آغشته کنيد

    وز کـالبدم خشت سر خم سازيد
     

این صفحه را به اشتراک بگذارید