شعر بهار

شروع موضوع توسط نویسنده ‏20/1/16 در انجمن شعر و ترانه

  1. نویسنده

    نویسنده Member

    تاریخ عضویت:
    ‏20/1/16
    ارسال ها:
    237
    تشکر شده:
    0
    جنسیت:
    مرد
    [​IMG]



    سعدي - غزليات



    برآمد باد صبح و بوي نوروز

    به کام دوستان و بخت پيروز

    مبارک بادت اين سال و همه سال

    همايون بادت اين روز و همه روز

    چو آتش در درخت افکند گلنار

    دگر منقل منه آتش ميفروز

    چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست

    حسدگو دشمنان را ديده بردوز

    بهاري خرمست اي گل کجايي

    که بيني بلبلان را ناله و سوز

    جهان بي ما بسي بودست و باشد

    برادر جز نکونامي ميندوز

    نکويي کن که دولت بيني از بخت

    مبر فرمان بدگوي بدآموز

    منه دل بر سراي عمر سعدي

    که بر گنبد نخواهد ماند اين کوز

    دريغا عيش اگر مرگش نبودي
    دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز

    رودكي سمرقندي

    آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب

    با صد هزار زينت و آرايش عجيب

    شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود

    گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب

    چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد

    لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب

    نقاط برق روشن و تندرش طبل زن

    ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب

    آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار

    و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كثيب

    خورشيد ز ابر تيره دهد روي گاه گاه

    چونان حصاريي كه گذر دارد از رقيب

    يك چند روزگار جهان دردمند بود

    به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب

    باران مشك بوي بباريد نو بنو

    وز برف بركشيد يكي حله قصيب

    گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت

    هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب

    لاله ميان كشت درخشد همي ز دور

    چون پنجه عروس به حنا شده خضيب

    بلبل همي بخواند در شاخسار بيد

    سار از درخت سرو مر او را شده مجيب

    صلصل بسر و بن بر با نغمه كهن

    بلبل به شاخ گل بر بالحنك غريب

    اكنون خوريد باده و اكنون زييد شاد

    كه اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب
     

این صفحه را به اشتراک بگذارید